- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با سلمان در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تویی که یاور و مـنّای احـمدی سلمان چرا به گریه فـتادی، مـردّدی سـلـمان درست آمـدهای! خـانۀ عـلی اینجـاست عزای صاحب عزا را کسی نمیخواهد بـیا که خاطـر ما را کسی نـمیخـواهد مگو که چشمِ منِ زار، خون گرفته چرا مگو که خانهام این بار، خون گرفته چرا به قدر غایت یک مرد، پای من جنگید زمین نخورد و به پای ولای من جنگید دعـای فـاطـمهام را گـذاشتم مسـکـوت گمان کنم که هوایی شده رود لاهـوت
: امتیاز
|
ذکر مصائب جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها و بستر شهادت
آورده هـیزم کـافـری لشکـر کشیده آتـش به درب خـانـۀ حـیـدر کـشیده با ضربۀ سنگین پا بر پهلـوی یاس زخـم عـمیـقی مـیخ روی در کشیده از شـاخـۀ طـوبـای بــاغ آل احـمـد مـسـمـار خـانـه مـیـوۀ نـوبـر کشیده بر ماه رویش ضرب دست بیحیایی نـقـش رکاب چـند انـگـشـتر کـشیده پـهـلو به پهلو تا شده با خـون پهـلو گل های سرخی بر روی بستر کشیده آید صدای استخوان از سینه هربار خود را به بستر جانب دیگر کشیده تا چشم بسته ریخته قـلب حـسیـنـش گوید به خود مـادر مـبادا پر کشیده تا روی زردش را نبـیـنـد زینب او خوابیده بر روی سرش معجر کشیده شد روضه خوان کربلا این روز و شبها آنجا که ناله روی تل خواهر کشیده از بـوسـههای فـاطـمه دیگر نـبُّـرید هر بار قـاتل تـیغ بر حـجـنر کشیده آخر کلافه شد تنش را زیر و رو کرد اینبار خـنجر را به پشت سر کشیده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یاد پدر میکرد و با گریه اذان میداد گهـوارۀ خالی محـسن را تکان میداد هر بار از سد سکوت کوچه رد میشد هر بار روی خاک میافتاد و جان میداد با دیدن گلها دلش از غصه خون میشد نیـلـوفـر بـاغ عـلی بوی خزان میداد حـتی به سـخـتی هم دگر بـالا نمیآمد دستی که نان خلق را از آسمان میداد با یاعلی از بسترش آهسته برمیخاست این نام بر زانوی بیجانش توان میداد روی حسینش را میان گریه میبوسید وقتی تنور خانه قدری بوی نان میداد زینب به یاد جـای زخـم مـیخ میافتاد وقتی حسن هق هق کنان در را نشان میداد وقـتی امانت را عـلی دست پیـمبر داد غرق خجالت بود و دائم سر تکان میداد
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از دست میروی هَـمه دار و نـدارِ من بـا رفـتـنـت ســیـاه شَـوَد روزگـارِ مـن گفـتی که تا همیشه تو هـستی کـنارِ من حالا چرا شکـسـتهای ای ذوالفـقـارِ من بیتکـیه گـاه میشـوم ای لشکـرم مرو خانه خـراب میشـوم ای هـمسرم مرو از حـیـدرت سه مـاه شده رو گرفـتهای با گـریههای مخـفـیِ خود خو گرفتهای یک دست بر جـراحتِ پهـلـو گرفـتهای یک دسـت بر کـبـودیِ بـازو گرفـتهای صد پـاره میشـود زِ غـم تـو دلِ عـلی با این سُـکـوتِ خود شُدهای قـاتلِ عـلی ای استخـوان شکستۀ حیدر نفس مَکِش شُعـله کِـشَد زِ آهِ تو، دیگر نفـس مَکِش بدتـر شـود زخـمِ تو آخـر، نفـس مَکِش رنگین شده زِ خون تو بستر، نفس مَکِش از بعدِ کوچهها تو سَرت خَم شُده چرا؟ زهرای من بگو کَـمرت خَم شُده چـرا؟ بـانـو، بنـفـشـه پـیـکـرِ تو میکـشـد مـرا جـسمِ نَحـیـف و لاغـرِ تو میکـشد مرا خـون لَخـتههای مَعجـرِ تو میکشد مرا شـب نـالـههـای دُخـتـرِ تو میکـشد مرا تاثیرِ درد بر هَمه عُضوت رسیده است زهرا چگونهای تو که رَنگت پریده است؟ امشب بِگـو عـلی چه کُـند روبروی تو؟ وقتی که خوب مینگَرَد او به روی تو؟ با فِـضّهات چگونه دَهَد شُـستِـشوی تو؟ تـو مـیروی مـانـده بـه دلِ آرزوی تـو زهـرای من زِ پـیرُهَـنَت لالـه میچکَـد هِـنگـامِ غُـسل از کَـفَـنَـت لاله میچکَـد نامردهای شَهر تو را یا مَرا… زدند!؟ یـادم نـمـیروَد که تـو را بیهَـوا زدنـد زهـرا سـوال دارم، بگو که تو را زدند بارِ تو که شِکَست، دوباره چِرا زدند!؟ زهرا بِمان که رَحم به این مُمتَحَن کُنی اصلاً زِ جای خـیـز عَلی را کَـفَـن کُنی
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ما دو تا در دل طـوفان، دل دریا داریم هـر دو انّـا شده و فـکـر فـتـحـنـا داریـم روزمان شب نـشده، غـصۀ فـردا داریم چـقـدر وجه تـشـابه، من و زهـرا داریم دل من، بستر او، هر دو زخون رنگین است بر زمینهای کویری نم باران، بد نیست یکتـنه گر بزنی باز به میدان بد نیست بـنـشیـنی جلـوی دیـده طفـلان بد نیست بدنت آب شده، گر بخوری نان بد نیست گر قبول تو شود، خواهش حیدر این است باشد اما نـفـسی فـکـر شـفـا کن، زهـرا حرف رفـتن بزن آشـوب به پاکن زهرا بـرو و باز مرا صاحب عـزا کن زهرا باز هم در حق هـمسایه دعـا کن زهـرا بهر این قوم ستم پیشه، دعا، نفرین است خـواب بـودی ورم گـونـه تـو پـیـدا شـد بخـت شد یار من و راز نهـان افـشا شد ناگهان پلک جریح تو به زحمت وا شد بـغـضـم آوار شـد و دیـده من دریـا شـد گفتم این نحس لعین، دستش عجب سنگین است عرق سرد تو نازل شد و در بستر ریخت نفسی ژرف زدی، دور تو نیلوفر ریخت طاقتت طاق شد و حوصلهات از سر ریخت طلب مـرگ نمودی و دل حـیدر ریخت شک ندارم که دعای تو خودش آمین است مرغ روحت ز تنت بال گشود است چرا قد چون سرو تو در حال قعود است چرا زخـمهای تو دهـن بـاز نـمود است چرا وای من گوشه چشم تو کبود است چرا غرق در خون زچه رو دیده حیدربین است دل ز دلـدار نکـن، هـمـسر و هم پیـمانم اسـتخـاره نکـن این قـدر بر این قـرآنـم رحـم کن بر من و بر کـوچکی طـفلانم نـفـسی پـلـک بـزن، روح بِـدم در جانم چشم وا کردن تو درد مرا تسکـین است آه زهــــرا، بِــــفَــــداکَ اَنــَـا و اولادی ای که بر یاری من سـینه سپـر استادی چه شده با تو که در بستر خـون افتادی چند روزی است که تغـیر سلـیـقه دادی با گل ریـز چرا پیـرهـنت تـزئـین است علت این همه پیراهن عوض کردن چیست یا بگو علت اینگونه سخن گفـتن چیست صحبت از نیمه شب و پر زدنت بیمن چیست ماجـرای کـفـن و قـصه پیـراهن چیست حرف از سر نزنی، دخترکت غمگین است نـفـست معـجـزه شد کـار خـدائی کردی رو به قـبـله شدی و قـبـلهنـمائی کـردی شـب آخـر هـمـه را کـربـبـلایی کـردی روضه خواندی و مرا نیزهوایی کردی سمت گودال نرو، روضه تو سنگین است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صحبت از مادر که میآید هیاهو میشود بغضهایِ زخمیام بینِ گلو رو میشود روضه وقتی روضۀ ناموسی است و کوچهها لطمه و سیلی، نصیبِ طاقِ ابرو میشود روضۀ صدّیقه کبرا؛ نه جایِ هرکس است هر کسی مَحرم شود گریه کُنِ او میشود ایـنـقـدر تأثـیـر دارد اشکهایِ فـاطـمی زمزمی میسازد از چشم و چنان جو میشود روضه خوان میخواند از (در) میزنم بر سینهام در خیالِ من تداعی زخـمِ پهـلـو میشود مـادرم تا میزند شانه به مویِ خواهـرم در دلم غـوغایی از انـدوهِ بازو میشود گوشهای کز کردن و ساکت نشستن یک خطاست صحبت از مادرکه میآید هیاهو میشود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چو دید نقش زمین همسر جوانش را ز دست داد همه طاقـت و تـوانش را به پیـش دیدۀ او چون زدند زهـرا را هزار مرتـبه دشـمن گرفت جانش را هزار حـیف که یارش نداشت یارایی ز دیده پـاک کـند اشک دیـدگـانش را نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب نگفت درد و غـم و غـصۀ نهانش را به حـیـرتم که اگر در مـدیـنه رو آرم کجا نـشان بـدهـم قـبـر بینـشانش را چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب کزاو گرفت عـدو هـمسر جـوانش را که دیده بین قـفس طایر شکـستهپـری که ظـالـمانـه بـسـوزند آشـیـانـش را؟ به جز به باغ امـید عـلی و زهـرایش که دیده غـنچـه نـشکـفـتۀ خـزانش را حسین مادر مظلومه را دهد از دست اگـر بـلال بـه پـایــان بـرد اذانـش را چه قـرنها که ستم بر علی شده میثم که ریخـتـند بسی خـون شیعـیانش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نام علی را هر نـفـس تکـرار میکرد افلاک را از نور خود سرشار میکرد بر عهده رزق عالم لاهـوت را داشت روح الامین در منـزل او کار میکرد هر روز مانند نـبـی مـعـراج میرفت تا خـویش را در آیـنـه دیـدار میکـرد آئـیــنـه بـود و در تــجــلـی کـمــالـش نـور حـسین خویش را اظهار میکرد درگاه قدس از مقدم او نور میخواست پس به غـبـار راه او اصـرار میکرد درکش برای خاطر خورشید سخت است آتش چـرا با چـادرش پیـکـار میکرد بـیاذن، آتــش در رواق خــانــه آمــد ترغـیب بیشـرمـانۀ مـسـمار میکـرد تا مـیـخ در راه دگـر را پـیـش گـیـرد از او تـمـنــا حـیــدر کــرار مـیکـرد دستار زهرا در تب او سخت میسوخت خـیـلی گـلایـه از در و دیـوار میکرد ای کـاش قـدری تـازیـانه نرم خـو بود با دست زهـرا مهربان رفـتار میکرد با چارچوب در غـمش را قاب کردند رنگ کبودی، جلوهاش را تار میکرد باغ فـدک گـلـزار گلهای بنـفـشه است یـاد از رخ نـیـلی او بـسـیـار میکـرد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چه زجری میکشم میبینمت در بستر اینگونه نزد پروانهای مثل تو زهرا پرپر اینگونه اگر من آمدم خانه نیازی نیست برخیزی نیا جان علی دیگر خودت پشت در اینگونه جوابم کرده این شهر پُر از نامرد قنفذ دار جوابم را نده بانوی خوبم با سر اینگونه خودم دیدم لباست را که رویش لکۀ خون بود یقیناً زخم داری فاطمه در پیکر اینگونه الهی که نبیند هیچ مردی آنچه من دیدم الهی که نیفتد پیش چشمی همسر اینگونه اگر حتی دری آتش گرفت و پیکری هم سوخت الهی که نگیرد بر تنی میخ در اینگونه قرار این بود، غربت تا ابد سهم خودم باشد غریبی مرا یکجا گرفـتی در بر اینگونه منی که یک تنه میکندم از قلعه در آن را چه شد که هستیام افتاد در پشت در اینگونه دری آتش گرفت و خیمۀ عمر حسینم سوخت شبیه مادرش میسوزد از غم خواهر اینگونه شبیه چادری که پشت در، در شعلهها میسوخت میان خیمه معجر میشود خاکستر اینگونه
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تو بیـقـراری و من نـیز بیـقـرارتـرینم که من غریبترین مرد در تمام زمینم کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم نشسته است از این سو فراق تو به کمینم به حال و روز تو گیرم که اشک شرم نبارم چه سازم این عرقی را که مانده روی جبینم علی به خاطر بسـترنـشینی تو بگـرید تو هم به خاطر من گریه کن که خانه نشینم به چادرت مـتوسل شدم که باز بـمانی منی که کهف امانم منی که حصن حصینم برای سنگ مزارم پس از فراق تو بگذار ز باغ پیـرهـنت لالههای سرخ بچـیـنم مرا شکـسـتن پهـلـو مرا شکستن بازو چنان شکست که من بعد با شکست عجینم تو را زدند و خدا خواست من ببینم و دیدم خدا کند که فـراق تو را به چشم نبـینم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
احـمـد هـمـیـشه آمـدنت را قـیـام کـرد خود را بـدین رویّـه عـلیهالـسلام کرد آیـه بـه آیـه صـحـبـت یـکـتـایـی خــدا آیـه به آیـه وحـی تـو را احـتـرام کرد هستی خود به پای تو میریخت کردگار در دامـن تو بـود که خـلـق امـام کـرد میخواست که مقـام دهد جـبـرئـیل را او را دو روز با سخـنت همکلام کرد قومی خـمار را طـمع شـیخ خـام کرد آری سراب در عوض می به جام کرد ابلـیس بر قـداست منـبر که پا گذاشت خود را به جعل والی بیت الحرام کرد خلوت نشـسته عـقل دخـیل خـطـابهات وقتی که جهل خیره سران ازدحام کرد از پا نشـست خـنجر طغـیـانگـر سـپاه وقـتی که واژههـای کلامت قـیـام کرد این خطبه باز زخم تن کعبه را شکافت وقتی شکـاف را دل کـفـر التـیـام کرد او را بـرای گـریه خـدایـش نـیـافـریـد با گریه حجّـت سخـنـش را تـمـام کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دیـگـر نـمـیآیـد کـسـی مـانـنـد زهــرا ماندم که رب بنویسمش یا بنده؛ زهرا کـامـل تـرین آئـیـنـه مـهــر خــدا بــود گاهی محمّد بود و گاهی مرتضی بود قربان آن نامی که با جان میخـریمش نامی که هر شب با توسل میبـریمش در عـالـم ذر گـریه کـردم تا خـریـدند خـاک مـرا از خـاک پـایـش آفـریـدنـد در محشر کـبری که دشـواری نداریم ما غـیر زهـرا با کـسی کـاری نداریم زهـرا برای شـیـعـیـانش مـادری کرد پشت در از حق و ولایت یاوری کرد زهـرا درخت طـیـبه با بار سیب است لعنت به دنیا که در آن زهرا غریب است زهرا قنوتش مرتضی را روح و جان بود زهـرا قـنوتـش روزی اهل جهـان بود لطف فراوان دست او را بینمک کرد نام عـلی بر سینهاش با میخ حک کرد مولای ما را آخـرش هم غم زمین زد با فاطمه میشد عـلی را هم زمین زد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
در خانهای که بال مَلک سایهگستر است چـشمان اهل بیت به بیـمار بستر است محزونتر از نگاه علی، آه فاطمه است گویا شب جدایی اخلاص و کوثر است انـگـار زیـر لـب سخـنـانی کـنـد بـیـان آری شب وصیّت زهرا به حـیدر است آرام جان من! که شده خـانهات خـراب مِن بعـد زیـنب آیـنـۀ روی مـادر است فـردا به بـعـد جـان تـو و جـان زیـنـبـم شب زندهدار اشک پدر چشم دختر است راهی به غیر غـسل شبانه نمانده است این آخرین سفـارش بانـوی پرپر است بگـذار تا مـدیـنـه تـو را سـرزنش کـند طرح مزار مخـفی من امـر داور است مَردم اگـر جـواب سـلامـت نـمیدهـنـد بیاعتنایی از سر بغض تو رهبر است تا محـشـر از جـفـای سـتـمکار نگـذرم از بس دلـم ز اهل مدیـنـه مکـدّر است با اینکه رکن دیگر تو میرود ز دست ایـن داغ در ادامــۀ داغ پـیـمـبـر اسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کسی شبـیه تو در عرصه وجود نبود به جز تو مـادر بابا نـبود، بود؟ نـبود چراغ خانه، تو صد سال عمر میکردی اگر که دور و برت اینهمه حسود نبود تو باغ یاس تو ریحانه بودی و حـقّت نبـرد بـا چـهـل آتـش زن عـنـود نـبـود نبود حق تو آنگـونه پـشت در مـانـدن نبود حق تو آن خاک و خون و دود نبود ز جـای جـای تـنت بـوی دود مـیآیـد تویی که عطر تنت جز گلاب و عود نبود بدان که فـاتـح خـیـبـر ز پـا نمیافـتـاد اگر که وقت کفـن بازویت کـبود نبود به سوی خیمه عمو مشک آب میآورد اگر که دست عدو نیزه و عـمود نبود برای زیـنب کـبـری مـصیـبـتی مـثـل گذشـتن از وسـط کـوچه یـهـود نـبـود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مـنِ دلـواپـس افـتـاده ز پـا را دریـاب فاطـمه؛ جانِ حسن شیرِخدا را دریاب از غم و غـصّه و اندوه نفـس بـند آمد با نگـاهـی دلِ پُـر آه و نـوا را دریاب مرگِ خودرا طلبیدم ز خدا زهراجان بگو آمینی و این محـوِ دعا را دریاب رو بگردان و ببـین زینبِ تو پژمـرده خـندهای کن دلِ این آیـنهها را دریاب حسنت مشت به دیـوار زده؛ میگـرید این گرفته نَفَس و سوزِ صدا را دریاب (بیکفن) دیده کفن را و به خود میپیچد صحـبـتی کن ثـمرِ کـربـبلا را دریاب عنقریب است بمیرم ز غمت میبینی؟ مـنِ دلـواپـس افـتـاده ز پـا را دریـاب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
لبخـنـد نـور جـان بـدمـد در تن بهـشت نور تو جـلـوهای کـند از روزن بهشت حــنـانـۀ رسـول خــدا! آه مـیکــشـی!؟ شعله کـشـیده آه تو در خـرمـن بهـشـت در این نفس کشیدن زخمی چه سری است گل کـرده لالـه در دل پـیـراهن بهـشت حوریه علی! به رخت رنگ نیلی است این رنگ و روست علت جان دادن بهشت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صبحت بخیر! همسر من! هم قطار من! یکروز دیگر است که هـستی کـنار من شکـر خـدا! گـمان کـنم امروز بهـتری! پـیـراهـن جـدیــد مـبـارک! بـهــار مـن! نان که تو میپـزی چـقـدر مزه میدهد! نان پخـتـهای که سر بـرسد انـتظار من از آتـش تـنـور کـمـی فـاصـلـه بـگـیـر! آتـش بـد است با من و بـا روزگـار من مثل قـدیم بـاز «عـلـی جـان» صـدام کن دسـتی بـکـش به روی دل بیقـرار من زهرا! برات لـقـمه گرفـتـم! قـبـول کن! روزه بس است آب شدی روزهدار من! افتادهام به پات! بـمان! جـان من بـمان! رحـمـی بکـن به گـریه اطـفـال زار من اسما! برای خـانه دو تابـوت لازم است مرگ من است لحـظۀ مـرگ نگـار من من بودم و کـسی به تو با تـازیانه زد؟! تـا عـــرش رفـت آه دل ذولـفــقــار مـن روز دهـم قــرار من و تـو دم غــروب وقتی که خورده است به مقتل گذار من وقتی که شمـر رفـته روی سیـنه حسین سر مـیبـرد مـقـابـل چـشـمـان تـار من خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند وای از غـرور دخـتـر نـاقـهسـوار مـن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
یاسم ولـیک، بـرگ و برم درد میکند از غـصهات عـلی جـگـرم درد میکند هر شب برای غـربت تو گریه میکنم با آنـکـه چـشـمهـای تـرم درد میکـنـد از درد خویش با تو نگـفـتم سخن ولی هر لحـظه قـلب شعـلـهورم درد میکند یک دو قدم نرفته زمین میخورم علی از ضـربت لـگـد، کـمـرم درد میکـنـد خون جای شیر میچکد از زخم سینهام وین سـیـنـه از غـم پـسرم درد میکـند از لحظهای که خورد به دیوار صورتم گوشم کـبـود گـشـته، سـرم درد میکند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـبـیـه برگ درخـتان رو به پـائـیـزى ز فرط درد و محن اینچنین غم انگیزی که گـفـته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟ از اینکه چهـره نشانـم دهى بـپرهـیزى سکـوت کـردهاى اما پر از صدایى تو نگـاههاى تو گـویـد ز غـصه لبـریـزى چقدر خیره به سقفى؟ بس است جان على چـقدر گـریه کنم تا دوباره برخـیـزى؟ حسن به گـوشهاى آرام اشک میریزد تو هم که بر سر سجاده اشک میریزى شـده عـذاب دلـم گـریـههـاى پـنـهـانـت بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزى
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
منم آن زهـره که دستان ستـم تارم کرد جا چو ابر سیـهی بر مه رخـسارم کرد گر چه از داغ پـدر سوخـتم اما به خـدا خون به دل بیکسی شوهر بییارم کرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فاطمه بعد از پیمبر روز وشب را گریه کرد بر غـریـبی عـلی و داغ بـابـا گریه کرد ای مدینه فاطمه در تو مگر خانه نداشت پس چرا میرفت بین دشت و صحرا گریه کرد
: امتیاز
|